جهاني شدن اقتصاد، علومانساني و مسأله‌ی اشتغال

 

دكتر فرشاد مؤمني

عضو هيأت علمي دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي

 

عصر كنوني را عصر شتاب تاريخ خوانده‌اند. به اين معنا كه سرعت و شتاب تحولات اقتصادي ـ اجتماعي در اثر انقلاب دانايي به بي‌سابقه‌ترين سطح خود در طول تاريخ بشر رسيده است. براي درك اين مسأله البته مثال‌هاي بيشماري مي‌توان مطرح كرد اما روشن‌ترين آنها عبارت از توجه به اين نكته است كه در حاليكه اولين اختراع بشر بر اساس شواهد موجود در سال 4000 قبل از ميلاد مسيح رخ داده، دومين اختراع 2500 سال بعد يعني در سال 1500 قبل از ميلاد اتفاق افتاده است. زمان 2500 ساله فاصله ميان دو اختراع پياپي، طي دو دههی گذشته به يك ثانيه رسيده است. به عبارت ديگر، در حال حاضر در هر يك ثانيه حداقل يك اختراع مهم اتفاق مي‌افتد.

بديهي است كه هم‌آوازي و دمسازي با اين تغييرات پرسرعت امري خطير و سرنوشت‌ساز است به گونه‌اي كه در برخي از متون جديد مرتبط با دانش توسعه كل مسأله توسعه را عبارت از قدرت انعطاف كافي در نظام‌هاي اقتصادي ـ اجتماعي براي مواجههی به موقع و كارآمد با اين تغييرات مي‌دانند. در شرايط كنوني مسألهی زمانآگاهي و درك درست و به موقع اقتضائات زمانه به اين اعتبار به مثابه‌ی مهمترين چالش قابل تصور براي انديشه‌ورزي و برنامه‌ريزي توسعه مطرح است.

علوم انساني از ديرباز به مثابه‌ی علوم جريان‌ساز و سرنوشت‌آفرين مطرح بوده‌اند. اما واقعيت اين است كه به واسطه‌ی عدم درك منزلت در جايگاه علومانساني در كشورمان در موج‌هاي اول و دوم انقلاب صنعتي، نظام تصميم‌گيري و تخصيص منابع ملي حتي در زمان‌هايي كه آ‌هنگ تغييرات بسيار كندتر از شرايط موجود بوده، كارنامه‌اي كه در اين كشور رقم خورده چندان قابل دفاع و اميدواركننده نبوده و اين در حالي است كه در شرايط كنوني در اثر انقلاب دانايي سهم انسان‌ها در خلق ارزش افزوده جديد به بي‌سابقه‌ترين سطح خود در طول تاريخ بشر رسيده و نقش انسان‌ها در همه‌ی امور و شئون حيات جمعي به عنوان يك متغير اَبَرتعيين‌كننده مطرح مي‌شود.

در اين شرايط انسان‌ها در فرايند توليد به انساني‌ترين جايگاه خود در طول تاريخ دست يافته‌اند و به جاي استفاده از توانايي‌هاي فيزيكي و جسماني آنها تكيه بر انديشه‌ها و ايده‌ها و دانايي انسان‌ها كانون اصلي خلق ارزش افزوده شده است و به همين خاطر همه امور مربوط به انسان از يك اهميت خارق‌العاده و استثنايي برخوردار شده و بنابراين جايگاه علومانساني جايگاهي بس رفيع‌تر و تعيين‌كننده‌تر از دوراني است كه اين عرصه از دانش بشري به عنوان علوم سرنوشت‌ساز و خلق‌كننده جهت حركت جوامع در نظر گرفته مي‌شدند.

از زمان شكل‌گيري موج اول انقلاب صنعتي تاكنون، مسأله‌ی اشتغال در قلب حساسيت‌ها و پيامدهاي ناشي از تحولات علمي ـ فني بوده است و شواهد موجود حكايت از آن دارد كه اين مسأله در آينده از پيچيدگي‌ها و ابعاد اهميت بيشتري برخوردار خواهد شد و بنابراين علومانساني كه هر كدام از موضع خاص خود بايد در اين راه چاره‌انديشي كنند از اين زاويه نيز اهميت بيشتري پيدا خواهند نمود.

در چنين شرايطي در كشور ما علومانساني همچنان فاقد جايگاهي هستند كه با شرايط پيش‌گفته نسبتي معقول و منطقي برقرار كرده باشد براي نيل به چنان شرايطي با وجود همه پيچيدگي‌ها و ابعاد گوناگون اهميتي كه از آن برخوردار است ناگزير مي‌بايست با يك چشم روند تحولات پيش‌گفته را به صورت شايسته دنبال كنيم و با چشم ديگر وضع موجود و چالش‌ها و دشواري‌هايي كه از ناحيه اين غفلت خطرناك و پرهزينه يعني دست دوم انگاشتن علومانساني و بي‌تفاوتي نسبت به ساخت كنوني نظام پاداش‌دهي اقتصادي ـ اجتماعي كشور كه كمترين بها را از هر نظر به علومانساني مي‌دهد خوب بشناسيم تا بتوانيم هوشمندانه نسبت خود را با اقتضائات زمانه تعريف كنيم و براي نيل به شرايط مطلوب چاره‌انديشي و برنامه‌ريزي كنيم.

اين مقاله تلاش دارد در اين زمينه طرح مسأله نموده و خطوط كلي حركت به سمت وضع مطلوب را در حد توان مشخص سازد.