حامد صفایی‌پور

این كوته نوشت دربردارنده اشاراتی گذرا پیرامون تجربه آموزش تفكر نقادانه (انتقادی) در جامعه ایرانی است كه پرمایگی و تكمیل آن نیازمند خردورزی و همراهی صاحب‌نظران درباره این حوزه نوپای مهارتی و آموزشی است. در ایران، نزدیك به یك دهه است كه با ارایه برخی درس‌گفتارها و ترجمه برخی آثار، دانش آكادمیك درباره مهارت تفكر نقادانه به عنوان یكی از مهارت‌های عمومی زندگی مطرح شده و كم و بیش، نام و نشانی یافته است. تجربه رویارویی بخشی‌هایی از عموم مردم جامعه ما با مهارت تفكر نقادانه و همین‌طور، تجربه رویارویی‌كارشناسان، مدرسان و صاحب‌نظران در رشته‌های مرتبط با زمینه تفكر نقادانه، ما را به هم‌اندیشی درباره برخی ملاحظات فكری و آموزشی و درس‌آموزی از تجارب آن دعوت می‌كند.

یك. تفكر نقادانه و زمینه‌های اجتماعی

ارزش‌های پایه در تفكر نقادانه در برخی قواعد اخلاقی و مبانی فلسفی ریشه دارد و ترفندهای متنوع و دقیق آن در شاهراه‌های مهم و یگانه‌ای به وحدت می‌رسد. اگر درس‌گفتارهای تفكر نقادانه از مبانی فلسفی و اخلاقی آن جدا شود یا بدون توجه به مبانی آن تبیین و ترویج شود، نتایج آن تضمین نخواهد شد و البته گاهی تضادهای دردسر‌سازی را در ذهن و ضمیر نوآموزان دامن می‌زند. توجه به این نكته در فرآیند آموزش تفكر نقادانه در جامعه ایرانی اهمیت دوچندان دارد و دشواری و پیچیدگی آموزش آن را افزون می‌کند. همچنین، این مهم مسیر مهارت‌یابی و موفقیت آموزگار مهارت تفكر نقادانه را طولانی و پرمخاطره می‌کند و طرح فكری و مفهومی وسیع‌تری را در پیش چشمان آموزگار تفكر نقادانه می‌گشاید. اینها كوشش چندجانبه و جدی‌ای می‌طلبد.

دو. تفكر نقادانه و بومی‌سازی آن

از لوازم تحقق مواردی كه در بخش اول بدان اشاره شد، بومی‌سازی نظری و كاربردی مهارت تفكر نقادانه در جامعه ایرانی است. از نظر نگارنده بومی‌سازی در حوزه نظری این است كه درباره مبانی نظری آموزش تفكر نقادانه در نسبت با پرسش‌های جامعه ایرانی اندیشه شود و دلالت‌های فلسفی، تربیتی و انسان‌شناسانه آن در نسبت با واقعیت محقق جامعه ایرانی و به خصوص معرفت دینی، روشنی و صراحت یابد. شاید خواننده‌ای گمان كند كه نویسنده مایل است در این دانش غربی و ترجمه‌ای به دخالت معرفت و ارزش‌های دینی و پروژه پالایش دامن بزند، اما لازم است تاكید كنم كه نخستین هدف نگارنده- آنچنان كه اشاره شد- در مرتبه نخست رهایی مخاطبانی است كه میان درس‌گفتارهای كارگاه‌های تفكر نقادانه و درس‌گفتارهای دیگر مراجع تربیتی خود به تضاد دچار می‌شوند و تاكید بر این نكته كه هیچ آموزشی نمی‌تواند به شكل پایداری بر تضاد بنا شود.

دومین حوزه بومی‌سازی درباره آموزش تفكر نقادانه حوزه كاربردی آن است. در این شاخه، نیازمند تولید مثال‌های زنده و هم بسته با بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی هستیم. نیازمندیم تا همه مدرسان و علاقه‌مندان آموزش تفكر نقادانه با تیزبینی و درایت به شكار نمونه‌هایی درخور تامل در روزنامه‌ها، گفت‌وگوها و كوچه‌پس‌كوچه‌های جامعه ایرانی بپردازند و با ثبت و دسته‌بندی و تولید تمرین‌های هوش‌پرداز و سطح‌بندی‌شده، مسیر تحقق اهداف آموزش تفكر نقادانه را محقق سازند. از پرسش‌های زیبا و عمیق یك كودك درباره اینكه چطور به دنیا آمده است و بگومگوهای یك مسافر با راننده تاكسی درباره مبلغ كرایه‌اش و مجادلات پرهیاهو در برنامه تلویزیونی «نود» گرفته تا مناظرات انتخاباتی ریاست‌جمهوری نمونه‌های خوب و جذابی برای تولید مثال و اشاره‌یابی در آموزش تفكر نقادانه‌اند.

همچنین لازم است تا با تامل در آثار اندیشمندان این مرز و بوم، ادبیات فاخر و فارسی این حوزه فكری گردآوری شود و ارزش‌های پایه در تفكر انتقادی در زبان فارسی درشت‌نمایی و بعضا زنگ‌زدایی شود. برای نمونه فراوان هستند اشعاری كه یكی یا چندی از ارزش‌های پایه در تفكر نقادانه را نمایش می‌دهند. مایلم از میان همه آنچه هست، تنها برای نمونه به شعر زیبا و روان حكیم جامی اشاره كنم، شعری كه به تجربت دیده‌ام كه تكرار آن در كارگاه‌های تفكر نقادانه شوق‌آفرین است: می‌كوش به هر ورق كه خوانی/ تا معنی آن تمام دانی!

واضح است كه تاكید بر امكان تولید داستان و رمان و به پرده آوردن تئاتر و فیلم و دیگر رسانه‌های ارتباطی در انتقال ارزش‌های پایه در تفكر انتقادی نیاز به توضیح و تفسیر این قلم ندارد.

سه. تفكر نقادانه و آموزش تفكرمحور آن

سومین ملاحظه در آموزش تفكر نقادانه دخلی به مبانی نظری و بومی‌سازی و فلسفه این دانش ندارد. تذكر نكته ساده‌ای است كه گاهی فراموش شده و این فراموشی روح و مقصد تفكر نقادانه را - یا هر آموزشی كه اندیشیدن و فكرپروری را محور فعالیت خود می‌داند- مخدوش و وارونه می‌کند. منظورم را با داستانی بیان می‌كنم. دوستی تعریف می‌كرد كه معلم خلاقیت یك كودكستان، سه تصویر پیوسته داستانی را در پیش چشم كودكان قرار داده و از آنها خواسته كه برای این سه تصویر، با خلاقیت و ایده‌یابی خود داستانی رقم بزنند. از نظر معلم، این سه تصویر در نگاه اول، این داستان را به ذهن بیننده می‌آورد كه كودكی به احترام پیرمردی كه در وسط راه، سوار اتوبوس می‌شود، از جای برمی‌خیزد و جای خود را به پیرمرد می‌دهد. اما از بداقبالی معلم ما -كه دوست دارد با اجرای این تمرین درس اخلاقی بزرگی را به بچه‌ها تعلیم دهد - یكی از دانش‌آموزان اصلا چنین سناریو و داستانی را در این تصویر نمی‌بیند و با داستان جماعت همرنگ نمی‌شود (! ) و از اتفاق داستان عجیب و جذاب دیگری را مطرح می‌كند ... مثلا اینكه در خیابان دعوا و زد و خورد جانانه‌ای می‌شود و كودك داستان ما برای دیدن این منظره جذاب به سمت در اتوبوس می‌دود و البته پیرمرد هم در جای خالی او می‌نشیند! اینجاست كه معلم خلاقیت داستان ما برآشفته شده و كودك را به خاطر نفهمیدن هرآنچه همه می‌فهمند، شماتت می‌كند.

غرض این است كه آموزش تفكر نقادانه نیز همچون هر فرآیند آموزشی دیگری باید بر اصول آموزش و الگوهای موفق تدریس، خلاقیت و هنر معلم در هدایت بحث و یادگیری منطبق باشد. تربیت و گسترش صحیح آموزش تفكر نقادانه نیازمند تربیت معلم است؛ معلمانی كه در پیاده‌سازی كارگاه تفكرمحور و به كارگیری مبانی تربیتی و آموزشی، دقت و مهارت بارزی یافته باشند. به واقع باید همه جا این اصل بدیهی را تكرار كنیم كه این تنها یك افسانه است كه هر كس چیزی را بداند، می‌تواند آن را درس بدهد و باور كنید آموزش مهارت تفكر نقادانه نیز خود یك مهارت است و از این امر مستثنی نیست.

منبع: روزنامه شرق